عـکــســـــــ و مـکــثـــــــ

مشخصات بلاگ

عکس یعنی لحظه ، یعنی ثبت خاطره ای از زمان ، هر جند جزئی ، هر چند گمنام .
و مکث یعنی اندیشیدن ، یعنی توقف زمان ، یعنی فراموشی گذر ، شاید برای به خاطر سپردن آن لحظه ای که می رود و آن دیگری که رفت .
لحظاتی که می روند ، هر یک ارزشی دارند و برخی را ارزش تا به حدی است که باید دیگر لحظه ها را وقف توقف آن ها نمود .
و هستند لحظاتی که فهم ارزش آن ها محتاج دقت است . مکث در عکس تلاشی است کوچک در بیان سخن عکس ، یک سخن از سخنان شاید بی شمار یک لحظه .
هدف این است که عکس ها را بشنویم ، بهانه ای که کنار یکدیگر لحظه ها را تجربه کنیم ، هر چند یکسان ، هر قدر متفاوت .

بایگانی
آخرین مطالب

گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟

گفت: اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند.

اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم

تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان..

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

نه تو می مانی و نه اندوه

و نه هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود قسم

و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت

غصه هم خواهد رفت آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند

به تن لحظه ی خود جامه ی اندوه مپوشان هرگز

غات

از زندگی لذت ببرید از فرصت ها استفاده کنید

سرخوش باشید شادی امروز را به فردا موکول نکنید

چون این لحظه پیرترین سنی هستید که تا به حال  بوده اید

و جوان ترین سنی که تا ابد هستید

خدایا تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم

تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم

تو را وفادار دیدم و بی وفایی نمودم ولی هر کجا که رفتم سرشکسته بازگشتم

تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم

نم

اما ...

تو مرا چه دیدی که همچنان بخشنده و توبه پذیر و مشتاق بنده ات ماندی ؟؟؟

و اوست کسی که دو دریا را موج زنان به سوی هم روان کرد

این یکی شیرین و آن یکی شور و تلخ است

و میان آن دو حریمی استوار قرار داد

( سوره مبارکه فرقان آیه 53 )


دو دریا را به گونه ای روان کرد که با هم برخورد کنند

اما میان آن دو حد فاصلی است که به هم تجاوز نمی کنند

پس کدامین نعمت هاى پروردگارتان را انکار مى‏ کنید ؟

( سوره مبارکه  الرحمن آیات 19 - 20 - 21 )

خیلی آقا بود

تا می شنید رزمنده ای شهید شده ، می رفت و پیشونیش رو می بوسید

تا اینکه خبر دادن توی یه عملیات به شهادت رسیده

به اتفاق چند تا از بچه ها رفتیم تا به تلافی اون بوسه هایی که رو پیشونی شهدا زده بود

پیشونیش رو بوسه بارون کنیم

رسیدیم بالای سرش ... پارچه رو کنار زدیم ...

اما دیدیم سر نداره

پسرش که شهید شد دلش سوخت

آخه یادش رفته بود برای سیلی ای که تو بچگی بهش زده بود ، ازش عذرخواهی کنه

با خودش گفت : جنازه ش رو که آوردن صورتشو می بوسم

آوردنش ... ولی ...

سر نداشتـــــ

تا روزی که بود

دست هایش بوی گل سرخ می داد

از روزی که رفت

گل های سرخ

بوی دست های او را می دهند

( واهه آرمن )


از مرگ نمی ترسم

من فقط نگرانم

که در شلوغی آن دنیا

مادرم را پیدا نکنم

( علی لواف )

به هر کس می رسی لبخند بزن

تو نمی دانی به آدم‌ها چه می‌گذرد

شاید لبخندت برایشان مانند گنجی ارزشمند باشد

و آن ها بسیار به آن لبخند محتاج باشند


به سودای روزهای دل‌انگیز گذشته گریه مکن

به خاطر حضور کوتاه‌شان لبخند بزن

( رابیندرانات تاگور )

می خواهم دنیا را بدهم برایم تنگ کنند
به اندازه ی " آغوش " تو
تا وقتی به آغوشت می رسم
بدانم همه ی دنیا از آن من است

دوستت دارم پدر


موضوع انشاء : خوشبختی
به نام خدا
( خوشبختی یعنی قلب پدرت بتپد )
پایان